گاهی که دلم برایت تنگ میشود به اسمان نگاه میکنم
انبوه ابر ها مرا به یاد اندوهم می اندازد
شکنجه قشنگی است نه؟
یادت از درون به من زخم میزند
نمی دانی که زخم تو بر دل من رحم است نه زخم
تب تند زندگی رونمیشه تو چهره ها دید
نمیشه تلخی اون رو از دل حادثه فهمید
رندگی شاید یه قصه است چه بد و چه خوب باید ساخت
توی شطرنج دقایق نباید به سادگی باخت
این دروغه هر کی میگه گذر ثانیه کنده
زندگی کن تا بفهمی طبع زندگی چه تنده